نظامى برمبنای هندسهى الهى
مشروح بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای محترم مجلس خبرگان رهبری پس از اجلاس هفتم در تاریخ ششم اسفندماه 1388
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
اولاً تشكر ميكنم از آقايان محترم كه اركانالبلاد هستيد، به خاطر زحمت حضور در اين اجلاس مهم و بيان اين مطالب و تشريفآوردنتان به اينجا. انشاءاللَّه خداوند شما را موفق بدارد و همهى ما را توفيق بدهد كه بتوانيم به وظائفمان عمل كنيم.
درگذشت مرحوم آقاى فاكر را هم به همهى شما برادران عزيز و همكاران ايشان تسليت عرض ميكنيم و براى از دست دادن يك عنصر خدمتگزار و غيور و پرتوان و پركار، عرض تأسف ميكنيم. از سال 1342 بنده شاهد فعاليت ايشان و تحمل زندان به وسيلهى ايشان بودم. ما سال 42 با مرحوم آقاى فاكر در مشهد همزندان بوديم. خدا انشاءاللَّه درجات ايشان را عالى كند.
مسئلهى خبرگان و مجلس خبرگان - همينطور كه بارها عرض شده است - يك مسئلهى بسيار مهم و استثنائى است؛ يكى از تمايزات نظام جمهورى اسلامى اين است. مجموعهى خبرگان، مجموعهى علماى صاحبنام و صاحب شأن در بين مردم، و مورد اعتماد مردم در همهى قضايا، بخصوص در قضيهى بسيار مهم رهبرى و انتخاب رهبرى و قضاياى مربوط به آن محسوب ميشود. و همين حضور اثرگذار و حساس در بين مردم، آثار و بركات خودش را داشته است و دارد. حضور مردم در حوادث بزرگ و مهم و اعلان موضعى كه ميكنند - مثل راهپيمائى مهم بيست و دوم بهمن، كه واقعاً يك پديدهى عظيمى بود در تاريخ انقلاب در اين شرائط و با اين اوضاع و احوال؛ و قبل از آن، حضور مردم در خيابانها در سراسر كشور در نهم دى - بدون اينكه علما و راهنمايان معنوى مردم كه مورد اعتماد آنها هستند، دلهاى مردم را به حقائق اين انقلاب متوجه كنند، ميسر نميشد. نقش علماى دين در هدايت مردم، منحصر نميشود به هدايت در امور فرعى و مسائل شخصى و اينها. مهمتر از همهى اينها، هدايت مردم است در مسئلهى عظيم اجتماعى و مسئلهى حكومت و مسئلهى نظام اسلامى و وظائفى كه مترتب بر اين هست در مقابلهى با حوادث جهانى. يقيناً اگر نقش علماى دين و راهنمايان روحانى حذف ميشد و وجود نميداشت، اين انقلاب تحقق پيدا نميكرد؛ اين نظام به وجود نمىآمد و باقى نميماند، با اين همه مشكلات فراوانى كه در سر راه اين انقلاب به وجود آوردند. بنابراين علماى دين - كه از جملهى برترين آنها، مجموعهى خبرگان هستند - تأثير ماندگار و مستمرى در حوادث جامعه و سرنوشت جامعه دارند؛ كه خوب، آثارش را بحمداللَّه مىبينيم.
اساس نظام اسلامى بر اطاعت از خداوند است؛ اين آن مايز اصلى است؛ «اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرّسول»،(1) «ان كنتم تحبّون اللَّه فاتّبعونى يحببكم اللَّه».(2) بنابراين اساس نظام اسلامى، اطاعت از خداى متعال است.
اطاعت از خداى متعال، چند مرتبه دارد، چند مرحله دارد: يك اطاعت، اطاعت موردى است. در مواردى خداى متعال ميفرمايد كه اين عمل را انجام دهيد - ولو اين مسئله، مسئلهى شخصى است - مثلاً نماز بخوانيد، يا فرض كنيد كه صوم و زكات و بقيهى امور. اين يك جور اطاعت است كه انسان امر الهى را اطاعت ميكند، نهى الهى را اطاعت ميكند. از اين مهمتر، اطاعت خطى است. يعنى روش و راه و نقشهاى كه خداى متعال براى زندگى معين ميكند؛ اين را يك مجموعهاى از مردم اطاعت كنند تا اين نقشه تحقق پيدا كند. اين نقشه با اَعمال فردى حاصل نميشود؛ اين يك حالت ديگرى است، يك مسئلهى ديگرى است، مسئلهى بالاترى است؛ يك كار جمعى نياز دارد تا اينكه نقشهى الهى، هندسهى الهى در وضع جامعهى اسلامى تحقق پيدا كند. فرض بفرمائيد كه در مكه مسلمانها اعمال خودشان را انجام ميدادند؛ اما جامعهى اسلامى در مكه با جامعهى اسلامى در مدينه كه حكومت اسلامى در آن تشكيل شد، متفاوت است. يك كار جديد، يك حركتِ فراتر از حركات فردى به وجود آمد و لازم است؛ كه اگر اين تحقق پيدا كرد، آن وقت «لأكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم»؛(3) زندگى، زندگى خوبى خواهد شد؛ زندگى سعادتمندانهاى خواهد شد؛ آثار و بركات و نتائج مطلوبى كه بر اطاعت امر الهى مترتب است، بر زندگى مترتب خواهد شد.
نظام اسلامى به انسانها سعادت ميدهد. نظام اسلامى هم يعنى آن نظامى كه مبنى بر هندسهى الهى است براى جامعه؛ مبنى بر نقشهى خداست در جامعه. اگر اين نقشه تحقق پيدا كرد، خيلى از تخلفات فردى و شخصى و جزئى قابل اغماض خواهد بود. روايت معروفى است كه نقل حديث قدسى را ميكند: «لأعذّبنّ كلّ رعيّة اطاعت اماما جائرا ليس من اللَّه و لو كانت الرّعيّة فى اعمالها برّة تقيّة». نقطهى مقابلش: «و لأعفونّ عن كلّ رعيّة اطاعت اماما عادلا من اللَّه و ان كانت الرّعيّة فى اعمالها ظالمة مسيئة». يعنى كار فردى و تخلف فردى در يك نظام عظيم اجتماعى كه حركت عمومى به يك سمت درستى است، قابل اغماض است؛ يا شايد به تعبير دقيقتر، قابل اصلاح است؛ بالاخره ميتواند اين جامعه را، اين افراد را به سرمنزل مقصود برساند؛ برخلاف اينكه اگر چنانچه نه، اعمال فردى درست بود، اما روابط اجتماعى، نظامات اجتماعى، نظامات غلطى بود، نظامات جائرى بود، نظاماتِ از ناحيهى خدا نبود، از ناحيهى شيطان بود، از ناحيهى نفس بود، اعمال فردى نميتواند اين جامعه را بالاخره به سرمنزل مقصود برساند؛ آن چيزى كه مطلوب شرايع الهى است از سعادت انسان، آن را نميتواند برايشان به وجود بياورد. بنابراين مسئلهى اطاعت كلان و اينكه انسان خط الهى را جستجو كند و بيابد و آن را دنبال كند، بسيار اهميت پيدا ميكند.
نظام اسلامى بر اساس توحيد است. پايهى اصلى، توحيد است. پايهى مهم ديگر، مسئلهى عدل است. پايهى مهم ديگر، مسئلهى تكريم انسان و كرامت انسان و آراء انسان و اينهاست. خوب، اگر چنانچه با اين ديد به جامعهى اسلامىِ خودمان نگاه كنيم، خواهيم ديد كه نظام اسلامى توانسته است يك حركت عظيمى را در دنياى اسلام نسبت به اين مجموعهى خاص به وجود بياورد كه با هيچ حركت فردىاى امكانپذير نبود. يعنى امروز وقتى به دنياى اسلام نگاه ميكنيم، مىبينيم آن جامعهاى كه بر شكل و هندسهى الهى تشكيل شده، نظام جمهورى اسلامى است.
اساس، اساس الهى است. البته نقصهائى وجود دارد، ضعفهائى وجود دارد؛ بايد اين ضعفها را جبران كرد و درست كرد و در صدد اصلاح برآمد. مثل اين است كه فرض بفرمائيد يك قطارى بر روى يك ريلى قرار دارد و به سمت يك هدفى دارد حركت ميكند. در داخل اين قطار، البته مسلّم است كسانى به وظائفشان عمل ميكنند، كسانى عمل نميكنند، كسانى زمين را كثيف ميكنند، آشغال جمع ميكنند، كسانى مراقب وظائفشان هستند، كسانى نيستند؛ ليكن اين قطار به سمت هدف دارد حركت ميكند و بلاشك به هدف خواهد رسيد.
مسائل جزئى داخل جامعه را ميشود اصلاح كرد. جزئى كه عرض ميكنيم، نه اينكه بىاهميت است - داراى اهميت است - ليكن مسائل فردى و شخصى و جزئى و مربوط به اشخاص است؛ اينها را ميشود اصلاح كرد. اساس اين است كه انسان بتواند نظام را حفظ كند. چالش اصلى نظام اسلامى از روز اول تا امروز اين بوده است؛ يعنى حفظ نظام اسلامى و حفظ اين اساس و حفظ آن مرزها و شاخصهائى كه اين نظام را از بقيهى نظامهاى دنيا جدا ميكند.
ما يك شباهتهائى به ديگران داريم، مشتركاتى داريم؛ ليكن آن چيزى كه هويت اصلى اين نظام را تشكيل ميدهد - كه آن، اطاعت از خداى متعال و سير بر مسير الهى است - بايستى محفوظ بماند. چالش واقعى و اصلى نظام ما از اول هم همين بوده است؛ يعنى مخالفان، نظام را، اين حركتِ بر اساس حكم الهى و دين الهى را برنميتابند. چرا برنميتابند؟ حالا بعضى با يك نگاه عميق و نافذشان ميفهمند كه اين يك تحدى بر عليه نظامهاى مادى است، لذا از اين جهت با آن مواجهه ميكنند؛ بعضى هم نگاه ميكنند، آثار مترتب بر اين نظام را در دنيا مىبينند: همان طور كه امام فرمودند هستههاى حزباللَّه بايد در همهى دنياى اسلام تشكيل شود، مىبينند تشكيل شده است. مىبينند دلها به سمت اسلام گرايش پيدا كرده است. مىبينند احساس هويت اسلامى در تك تك مسلمانها در بسيارى از نقاط جهان اسلام به وجود آمده است؛ و اين، منافع مادى آنها را تهديد ميكند. به هر حال ميفهمند منشأ، اينجاست؛ لذا مقابله ميكنند، معارضه ميكنند. واقعاً ما هيچ نظامى را سراغ نداريم كه تا اين حد معارضهها با او شديد و جبههى استكبار در مقابل او همدست و متحد باشد. از اول انقلاب تا حالا اين معنا وجود دارد.
خوب، ما بايستى به تحكيم و حفظ نظام اهتمام بورزيم. پايههاى نظام، مشخص و معلوم است؛ همه بايد بر اساس آن حركت كنند؛ در جهت تحكيم اين پايهها بايستى تلاش كنند، حركت كنند، اقدام كنند، ابتكار كنند.
يكى از مسائل، همين مسئلهى نقش مردم و حضور مردم است - اين خيلى چيز بااهميتى است - كه يكى از مظاهر عمدهى آن، انتخابات است. لذا در نظام جمهورى اسلامى، انتخابات يك امر واقعى است؛ يك چيز شكلى و صورى نيست. اينجور نيست كه بخواهيم از ديگران تقليد كنيم؛ كه چون ديگران به نام دموكراسى انتخابات دارند، ما هم انتخابات داشته باشيم؛ نه، انتخابات يك امر واقعى است براى دخالت دادن نظر مردم و رضاى عامه؛ همانى كه در فرمان معروف اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) به مالك اشتر هست كه: رضاى عامه را بر سُخط خاصه ترجيح بده، و نترس از سُخط خاصه به خاطر رضاى عامه.
(ادامه دارد)
1) نساء: 59
2) آل عمران: 31
3) مائده: 66